( 1578)جامه خواب آورد و گسترد آن عجوز |
|
گفت امکان نه و باطن پر ز سوز |
( 1579)گر بگویم متهم دارد مرا |
|
ور نگویم جد شود این ماجرا |
( 1580)فال بد رنجور گرداند همی |
|
آدمی را که نبودستش غمی |
( 1581)قول پیغامبر قبوله یفرض |
|
ان تمارضتم لدینا تمرضوا |
( 1582)گر بگویم او خیالی بر زند |
|
فعل دارد زن که خلوت میکند |
( 1583)مر مرا از خانه بیرون میکند |
|
بهر فسقی فعل و افسون میکند |
( 1584)جامه خوابش کرد و استاد اوفتاد |
|
آه آه و ناله از وی میبزاد |
( 1585)کودکان آنجا نشستند و نهان |
|
درس میخواندند با صد اندهان |
( 1586)کین همه کردیم و ما زندانییم |
|
بَد بِنایی بود ما بَد بانی ایم |
عجوز: یعنی پیرزن.
گفت: (مصدر مرخم) گفتن، گفتار. و مىتوان آن را فعل و «عجوز» را فاعل گرفت. (در حالى که درون او از رنج مىسوخت با خود گفت امکان مخالفت نیست.)
ماجَرا جد شدن: کنایه از به درازا کشیدن و بسیار شدن.
جد شود این ماجرا: یعنی او خود را جدّاً بیمار خواهد شمرد.
فال بد: یعنی سخن گفتن از بدی که نیامده است.
قَبُولُه یُفرض: پذیرفتن آن واجب است.
إن تَمارَضتُم لَدَینا: اگر نزد ما خود را به بیمارى بزنید، بیمار مىشوید. گرفته از عبارتى است که آن را حدیث پنداشتهاند: لا تَمارَضُوا فَتَمرَضُوا.[1] و نیز:« لا تَمارَضُوا فَتَمرَضوا وَ لا تَحفِرُوا قُبُورَکُم فَتَمُوتُوا»[2].
گفت پیغمبر که رنجورى به لاغ رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
1070/ د /1
خیال بر زدن: پنداشتن، گمان بد بردن. زن با خود میگوید: اگر بگویم که تو بیمار نیستی، خیالش بر میدارد که زن کاری در سر دارد.
مولانا حال درونی پیرزن را با خود ، توصیف میکند که درونش میسوخت و چیزی نمیتوانست بگوید. در ابیات بعد پیر زن با خود و در درون خود سخن میگوید: چکیده مضمون این ابیات نظر به این حدیث نبوی است که: «لاتمارضوا فتمرضوا ولا تحفروا قبورکم فتموتوا». مولانا می گوید: پذیرفتن سخن پیامبر واجب است که فرمود: اگر خود را بیمار بنمایی بیمار میشوید و برای خود گور نکنید و از مردن سخن نگویید، خواهید مرد»
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |